جدول جو
جدول جو

معنی شبیخون زدن - جستجوی لغت در جدول جو

شبیخون زدن
هنگام شب ناگهان بر دشمن تاختن
تصویری از شبیخون زدن
تصویر شبیخون زدن
فرهنگ فارسی عمید
شبیخون زدن
ناگهان تاختن بر دشمن به هنگام شب
تصویری از شبیخون زدن
تصویر شبیخون زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ کَ دَ)
به شب تاختن. شب هنگام حمله کردن. شبیخون زدن:
القصه ز شبخون زدن کیر کسان
باکون فراخ تنگدل بنشستی.
ملا ابوالبرکات.
شب چو دل سر میکند حرفی ز درد هجر دوست
گریه شبخون میزند افسانه در خون میرود.
ملا ابوالبرکات.
بر سر ما تیره روزان یار شبخونی زده ست
دربر او چون شفق دیدم قبای آل را.
سراج الشعرا.
رأی تو رأیتی است که گیسوی پرخمش
شبخون روشنی به شب تار میزند.
شانی تکلو.
شاهد و پیمانه و ساز و گل و مهتاب هست
گر زنم بر توبه شبخون یک جهان اسباب هست.
عبدالرسول استغنا
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ / سَ قَ)
رجوع به ترکیب طبرخون زدن ذیل طبرخون شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ضَ)
برون زدن. برزدن. خارج شدن.
- بیرون زدن سر، برآوردن. طلوع کردن:
چون کشتی پرآتش و گرد اندر آب نیل
بیرون زد آفتاب سر از گوشۀ جهن.
عسجدی.
، خارج کردن.
- بیرون زدن لشکر، بیرون آوردن لشکر. مجهز کردن لشکر در خارج:
لاله سوی جویبار لشکر بیرون زده ست
خرگه آن سبزگون خیمۀ آن آتشین.
منوچهری.
رجوع به برون زدن شود.
، برجستگی یافتن. بالا آمدن، بیرون زدن بثورات از تن، جوش زدن. بیرون زدن آبله و حصبه و غیره. (یادداشت مؤلف). بیرون آمدن دانه های آبله و غیره. بروز کردن بثورات و آبله، بیرون نویسی کردن اقلامی از حسابی. نقل کردن اقلامی از حسابی به جای دیگر. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبیخون کردن
تصویر شبیخون کردن
ناگهان تاختن بر دشمن به هنگام شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبرخون زدن
تصویر طبرخون زدن
تبرخون زدن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبرخون زدن
تصویر طبرخون زدن
((~. زَ دَ))
هلاک ساختن
فرهنگ فارسی معین